گزارش تیر 1404

خوشبختانه فعلن حمله جدیدی صورت نگرفته و با قطع آب و برق و اینترنت سر میکنیم در گرمای بی سابقه تابستان امسال. در شرایط ناپایدار پس از جنگ تمرکز من خیلی پایین اومده و چون مدام اخبار رو پیگیری میکنم متاسفانه تاثیر منفی هم روی تمرکز حواسم داشته و دائم فکرم پریده و نتونستم متمرکز بمونم حتا در گوش دادن به صحبت دیگران به غیر از انجام کارهای خودم که نیاز به دقت و تمرکز بیشتری داره. اما به هر حال برای اینکه زنجیره رو قطع نکنم گزارش این ماه رو هم میذارم اینجا.

.

بخش اول) کار و کار و کار

سایت عزیزم باید هاستش تمدید میشد که فعلن انجام ندادم. بخاطر اینترنت طبقاتی و اینکه نمیدونم واقعن چی در انتظارمونه و چی پیش میاد نمیدونستم که چه پلنی باید بگیرم و خب احتمالن امروز برم و یه تحقیقی بکنم و یه تدبیری براش بیندیشم اگه بشه. هرچند که این پست ها رو فارسی مینویسم اما مخاطب اصلی من کاربران لینکدینی بودند که صفحه لندینگ سرویس های قابل ارایه من در زمینه مارکتینگ و دیتا به دردشون میخورد و نمیدونم هنوز بشه به اون ها نشون داد یا نه. باید از ایران هاست بپرسم که چجوریه.

در لینکدین پیام هایی گرفته بودم و رزومه ام رو براشون فرستادم اما خب تا اینترنت وصل بشه و من بتونم کاری انجام بدم دیگه خیلی دیر شده بود.

پیج هم هیچ فعالیتی نداشت و کما فی السابق خبری نیست که نیست.

برگزاری وبینار و n8n  –

که فقط یه ویدیو تصادفی دیدم از نحوه ساخت و خروجی گرفتن ازش هم رو هوا بود و کاری براشون نکردم.

فقط یه بار رفتم کافی نت برای انجام یه کار جزیی که انجام شد. البته انجام شدنش ربطی به کاری که ایشون کرد نداشت و صرفن باگ سیستم بود. درنتیجه به نظرم کافی نت زدن هم جوابه. به علاوه یه بار دیگه رفتم برای پرینت – یه جای دیگه – که دیدم چقدر مردم برای کارهای سطحی که خودشون به راحتی و بدون هزینه میتونن انحام بدن مراجعه میکنن و وسوسه شدم کافی نت بزنم J فکر نمیکردم هنوز انقدر مراجعه کننده داشته باشن. فکر میکردم دیگه دوره این چیزا گذشته و دارن جمع میکنن.

بخش دوم) در ستایش آموختن

در روز های آخر جنگ و قطع اینترنت و در وضعیت نا امیدی و آشفتگی تونستم از آپارات، رادیو جادی درباره زندگی یه هکر افسانه ای به نام کوین میتنیک رو ببینم و بخش دوم داستان پرفراز و نشیب زندگیش رو بشنوم که الهام بخش بود و باید بخش اول رو هم ببینم تا بتونم چیزی برای خودم بنویسم و یادگیری و تاثیر داشته باشه. چون الان غیر از اسمش و داستان دستگیریش و اینکه بعدش یه شرکت مشاوره زد و قانونی هک میکرد و پول درمیاورد چیز بیشتری خاطرم نیست.

برای شکستن طلسم مدل ذهنی تصمیم گرفتم یه مدت بیخیالش بشم و به جاش سری یادگیری رو شروع کنم که این رو هم دو بار در این ماه شروع کردم و یه بار رها شد و مجدد دارم دست و پا شکسته پیش میبرم.

بالاخره نکته هایی برای مدیران تموم شد و چند تا موضوع جدید و ارزشمند یاد گرفتم که گل سر سبدشون بافرینگ و intelligence + و یه نکته اخلاقی بود.

با مفهوم بافرینگ آشنا بودم ولی با اصطلاحش نه.  کلمه
Intelligence

به معنای اطلاعاتی که روش کار شده و صحت سنجی شده و فقط دیتای خام نیست. چیزی که در مارکت هم میشه پیداش کرد و در BI هم روی همین کار میشه و حتا در گزارشات و تحلیل های سیاسی و نظامی هم ازش استفاده میشه. مثلن در تیتر های مربوط به چنگ 12 روزه هم از خبرگزاری های مختلف میشد intelligence  رو دید که من دو تیتر از گاردین و BBC  رو خاطرم هست که استفاده کرده بودند درباره شدت خسارت به تاسیسات هسته ای بعد از حمله امریکا.

قرار بود مدیریت توجه رو هم شروع کنم ولی فعلن فقط دانلود کردم و هنوز استارت نخورده. احتمالن در مرداد بتونم گوش جان بسپرم بهش تا از این باگ عدم تمرکز ناشی از جنگ خلاص شم. البته همین الان تا حدود خوبی به حالت اولیه برگشته ام. اما این اتفاق برای من که همیشه تمرکز بالایی داشتم نگران کننده بود.

مدیریت در شرایط ابهام که با استفاده از آثار نسیم طالب در متمم نوشته شده هم سری جالبی بود که تصادفی پیداش کردم و دو درس از این سری رو خوندم اما دلم میخواد که ادامه اش بدم و با نوت برداری همراه باشه. چون تعدادش هم زیاد نیست و میشه در یکی دو هفته تمومش کرد.

سندروم هابسبورگ هم بسیار جذاب بود. به شکست تکامل در محیط محدود میپرداخت. داستان از این قرار بوده که خاندان هابسبورگ در اروپا برای حفظ قدرت و گسترش قلمرو و حل و فصل تعارضات و خلاصه همه چیز یه راه حل ثابت داشتند و اون هم ازدواج بوده. انقدر ازدواج های داخلی کردند که بیماری های بسیاری از این ازدواج های داخلی شکل گرفت و یک نمونه ظاهری بسیار رایج هم در بین آنها چانه های خاص هابسبورگی بود که کشیده تر از حالت عادی است. نرخ مرگ و میر و مشکلات ژنتیکی هم بیشتر از متوسط آن زمان بوده در این خانواده. البته گویا در زمان فرعون های مصر هم این مشکل وجود داشته و آنها هم از این مسئله ازدواج های داخلی زنج میبردند. سندروم هابسبورگ به ازدواج محدود نمیشه و به حیطه مدل های هوش مصنوعی هم کشیده شده از این جهت که اگر ورودی هوش مصنوعی – مثلن همین مدل های بزرگ زبانی که ما هر روزه داریم ازشون استفاده میکنیم – در آینده بشه تولیدات خود مدل های هوش مصنوعی، اون وقت دیگه به افول هوش مصنوعی میرسیم و زمستان آغاز میشه. علی زغم اینکه نگرانی جذابی هست و بسیار در رسانه ها پیچیده اما از نظر علمی هنوز راه هایی برای جلوگیری از این پدیده وجود داره و نیازی نیست خیلی نگران این موضوع باشیم. چون الگوریتم های دیگری هم برای استفاده از مدل ها هست و تنها راه استفاده از فید ورودی تولید شده توسط انسان یا هوش مصنوعی نیست اگرچه که میتوان این دو را از هم تشخیص داد.

تمرین لیست 10 آدم تاثیر گذار رو هنوز با کس دیگری انجام ندادم ولی یه کامنت مرتبط بهش در متمم دیدم که لینک دادم به بحث اصلی و امیدوارم مفید بوده باشه.

سیستم های پیچیده در متمم چند تا دانشمند دیگه رو هم معرفی کرد. علاوه بر دیوید کرکائر، شان ام. کرول و آلبرت لزلو باراباشی از بزرگترین نام های این حوزه که در خرداد معرفی شده بودند، جی.دوین فارمر، سوزان بلک مور و جان اچ هالند معرفی شدند. البته معرفی دو فرد آخر شامل محدودیت دسترسی برای کسانی که پروژه تفکر سیستمی را ارائه نکرده اند شد- از جمله خود من. شاید یه سال شده که میخواستم این پروژه رو انجام بدم ولی هنوز مونده. البته دیگه باید در مرداد انجامش بدم که بتونم این دو درس ارزشمند رو بخونم و از بقیه درس های پیچیدگی هم جا نمونم.

با زمان سیاه و سفید و خاکستری آشنا شدم. زمان سیاه برای کار، سفید برای استراحت و خاکستری چیزی بین این دو. زمانی که سعی میکنیم هر دو رو انجام بدیم و عذاب وجدان داریم اگه کار نکنیم از طرفی توان کار کردن هم نداریم و هم استراحت و هم کار رو خراب میکنیم. این جمله از محمدرضا شعبانعلی رو بنویسم و بزنم به دیوار اتاقم:

کسی می‌تواند زمان سیاه اثربخشی داشته باشد که زمان سفید لذتبخشی داشته باشد. اجازه ندهیم که مرزهای سیاه و سفید، با دیوارهای خاکستری به فراموشی سپرده شوند.

 عادت نوشتن

الان که نگاه میکنم برای هر روز در capacities  یه چیزی نوشتم – هرچند که در قطع اینترنت امکانش نبود اما بعدش یه یادداشت کوتاه حتا در حد یه جمله به اون روزها هم اضافه کردم تا خالی نباشند. بقیه روز ها هم به همین ترتیب اگه خالی میموندند به هر علت، سعی کردم روزهای بعد یادداشتی براشون بنویسم و جبران کنم و به این ترتیب در تیر ماه هیچ روز خالی ندارم J خوشجالم از این بابت. حالا باید حفظش کنم و کیفیتش رو ازتقا بدم.

به دسترسی هام برگشتم ثبت کردم ولی چیزی از ارزش هاش کم نمیشه J خوشحالم که دارم روندش رو ثبت میکنم.

گروه کتابخوانی

 پنج فصل از کتاب تفکر سریع و کند رو پیش بردیم. از فصل 11 تا 15. یه جلسه  از 5 جلسه تیر ماه در قطع اینترنت و جنگ برگزار شد که من نتونستم شرکت کنم. فصل های 11 – 14 – 15 رو بهتر و دقیقتر و عمیقتر خوندم اما 12 و 13 رو کمتر. از فصل 11 و 14 خلاصه هم نوشتم. بحث های خوبی در گروه شکل میگیره. کیفیت جلسات به نظرم بالاتر رفته. تنها موضوعی که ناراحتم میکنه مرور نکردن فصل ها و فراموشی اونهاست. بعد از مدتی اگر کتاب رو ورق بزنم حتا برخی از چیزهایی که هایلایت کردم انگار جدید هستند و از ذهنم رفته اند. برای شروع فرایند مرور کردن میخوام چیزی که از هر فصل یاد گرفتم رو اینجا بنویسم.

بخش سوم) روابط

دراین رابطه هم تلاش خاصی نداشتم و فقط با دو دوست در کلاس یوگا آشنا شدم و یکی دو مربی خوب و عزیز رو شناختم. هیچ فعالیتی در لینکدین هم نداشتم طبیعتن بدون اینترنت و حوصله کاری نمیشه کرد. فقط بلاگ یک دوست خوب جدید که داستان پیدا کردن کار رویاییش رو گفته بود دنبال کردم و یه کامنت براش گذاشتم.

بخش چهارم) اندر احوالات  پس از جنگ

کار زیادی نتونستم انجام بدم و بیشتر وقتم در توییتر و تلگرام و پیگیری اخبار و احتمالات جنگ سپری شد اما بالاخره یه ورزش رو شروع کردم

 | سلامتی | کارهای کوچک، نتایج بزرگ

برای انتخاب ورزش مناسب بسیار تحقیق کردم و حضوری هم چند جایی سر زدم و با چند مربی و باشگاه صحبت کردم و در نتیجه تصمیم گرفتم در کلاس یوگا شرکت کنم که احتمالن برای الان من مفید تره و چون قبلن هم میرفتم و علاقه داشتم راحت تر از ورزش های دیگه میتونم انجامش بدم و لذتبخش تره. جلسه اول هم یه هداستند با کمک رفتم و خوش گذشت.

درباره تغذیه هم غیر از پیدا کردن سبک های مختلف رژیم ها و آشنایی کلی با بعضی سبک ها – در حد پرسیدن از مدل های زبانی البته -، معرفی دوره آموزشی مفید و مطرحی رو در یه کامنت لینکدین دیدم که رفتم پیگیری کردم و به نطر دوره خوبی میومد کمی باهاش سرگرم شدم و از تیتر ها و توضیحاتش لذت بردم و به ریسورس هام اضافه کردم تا درصورت وجود زمان خالی بتونم ببینمش. اسم دوره هم اینه و مدرس معتبری هم داره:

The Psychology, Biology and Politics of Food | Open Yale Course

همچنان فستینگ حداقل 14 ساعته رو رعایت میکنم. و گاهی به 16 ساعت و بیشتر هم میرسیه اما هنوز روتین نشده. چای طلایی یا گلدن تی هم درست نکردم هنوز.


Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *